سفارش تبلیغ
صبا ویژن

جاوا اسکریپت

جاوا اسکریپت


  • انجمن
  • کد ماوس

    
  • انجمن
  • خرداد 91 - ★رنگـــین کمـــون★
    سفارش تبلیغ
    صبا ویژن

    داستان واقعی

    چون جان من به رایگان به علم زنده کرده ای  

                                                        بیا که جان خود کنم به رایگان فدای تو

    خانم تامپسون معلم کلاس پنجم ابتدایی در اولین روز مدرسه مقابل دانش آموزان ایستاد و به چهره ی دانش آموزان خیره شد و مانند اکثر معلمان دیگر به بچه ها گقت که همه ی آن هارا به یک اندازه دوست دارد!!!

    اما این غیر ممکن بود.چرا که در ردیف جلو پسر بچه ای به نام تدی استوارد در صندلی خود فرو رفته بود و چندادن مورد توجه قرار نداشت.خانم تامپسون سال قبل تدی را دیده بود و متوجه شده بود که او با بقیه بچه ها بازی نمی کند.اینکه لابسهایش کثیف هستند و او همواره به استحمام نیاز دارد.برای همین تدی فردی نامطلوب قلمداد می شد.این وضعیت چنان خانم تامپسون را تحت تأثیر قرار داد که او عملأ نمرات پایینی را بر روی برگه ی امتحانی اش درج می کرد.در مدرسه ای که خانم تامپسون تدریس می کرد،لازم بود تا معلمان شرح گذشته ی تحصیلی دانش آموزان خود را مورد بررسی قرار دهند.او تدی را در نوبت آخر قرار داد.با این حال وقتی پرونده ی وی را مرور کرد،بسیار شگفت زده شد.

    معلم کلاس اول تدی نوشته بود: او بچه ای باهوش است که همیشه برای خندیدن آمادگی دارد.او تکالیفش را مرتب انجام می دهد و رفتار خوبی دارد. او از اینکه دوروبرش شلوغ باشد،خوش حال می شود.

    معلم کلاس دوم نوشته بود:تدی دانش آموز بسیار باهوش و بااستعدادی است.همکلاسی هایش او را دوست دارند اما او اخیرأ به خاطر ابتلاء مادرش به یک بیماری لاعلاج دچار مشکل شده و احتمالأ زندگی اش سخت شده است.

    معلم کلاس سوم نوشته بود:مرگ مادرش برایش سخت تمام شد. او تلاش می کند تا هر چه درتوان دارد به کار بنندد اما پدرش چندان علاقه ای از خودش نشان نمی دهد.اگر در ابن خصوص اقدامی نشود زندگی شخصی اش دچار مشکل خواهد شد.

    معلم کلاس چهارم نوشته بود:تدی انزوا طلب است و علاقه ی چندانی به مدرسه نشان نمی دهد.او دوستان زیادی ندارد و گاهی سر کلاس خوابش می برد.

    اکنون خانم تامپسون مشکل وی را شناخته بود به خاطر همین از رفتار خود شرمسار شد.

    او حتی وقتی که دید همه ی دانش موزان به جز تدی هدایای کریسمس اورا باکادو ها و روبان های رنگارنگ زیبا بسته بندی کرده اند،حالش بدتر شد.هدیه تدی با بد سلیقگی در میان یک کاغذ ضخیم قهوه ای رنگ پیچیده شده بود که او آن را از پاکت های خود درست کرده بود.

    خانم تامپسون برای باز کردن آن در بین هدایای دیگر دچار عذاب روحی شده بود.وقتی او یک گردنبند بدلی کهنه را به همراه یک شیشه عطر مصرف شده که یک چهارم آن باقی مانده بود از درون کاغذ قهوه ای رنگ بیرون کشید،گروهی از بچه های کلاس شلیک خنده سر دادند.اما او خنده ی استهزاء آمیز بچه ها را با تحسن گردنبند خاموش کرد.سپس آن را به گردن آویخت و مقداری از عط را نیز به مچ دستش پاشید.حرکت بعدی تدی کاملا خانم تامپسون را منقلب کرد.او مدتها منتظر ماند تا اینکه سرانجام خانم معلم خود را تنها گیر آورد.سپس به وی گفت:خانم معلم شما امروز دقیقأ بوی مادرم را می دهید.

    خانم تامپسون هاج و واج به او نگریست.پس از خوردن زنگ آخر و رفتن بچه ها او یک ساعت در کلاس نشست و اشک ریخت.از آن روز به بعد او دیگر تدریس را صرفأ به آموختن،خواندن،نوشتن و ریاضیات محدود نکرد بلکه تلاش کرد تا به بچه ها درس زندگی هم بیاموزد.خانم تامپسون بخصوص توجه خویش را به تدی معطوف کرد.همچنان که با پسرک کار نی کرد گویی ذهن وی دوباره زنده می شد.هر چه بیشتر او را تشویق می کرد پسرک بیشتر عکس العمل نشان می داد.در پایان سال تدی یکی از بهترین دانش آموزان محسوب می شد.

    خانم تامپسون علیرغم ادعایش که گفته بود همه ی بچه هارا به یک اندازه دوست دارد اما باز هم این چنین نبود.چرا که تعلق خاطر وبژه ای نسبت به تدی داشت.یک سال بعد او نامه ای از طرف تدی دریافت کرد.تدی در این نامه نوشته بود او بهترین معلم تمام زندگی اش بود.

    شش سال دیگر نیز سپری شد تا اینکه او نامه ی دیگری از طرف خانم تامپسون دریافت کرد.تدی در این نامه نوشته بود در خال فارغ التحصیل شدن از دانشگاه با رتبه ی عالی است.او بار دیگر به خانم تامپسون اطمینان داد که وی راهمچنان بهترین معلم در تمام زندگی اش می داند.

    سپس چهار سال دیگ نیز مثل برق و باد گذشت.در نامه ی چهارم تدی گفته بود که به زودی به درجه ی دکترا نایل خواهد آمد.او نوشته بود که می خواهد بازهم پیشرفت کند و بار دیگر احساس قلبی خود را در خصوص وی تکرار کرده بود.

    ماجرا به همین جا خاتمه نیافت.بهار سال بعد نامه ی دیگری از طرف تدی به دست خانم تامپسون رسید.او در نامه ی خود نوشته بود که با دختری آشنا شده و می خواهد با وی ازدواج کند.تدی اظهار کرده بود از آن جا که چند سالی است پدرش را از دست داده،موجب افتخارش خواهد بود اگر خانم تامپسون بپذیرد و به جای مادر داماد در مراسم عقد حضور داشته باشد.

    البته خانم تامپسون پذیرفت.حدس می زنید چه اتفاقی افتاد؟

    او در مراسم عقد همان گردنبندی را به گردن آویخت که چند نگینش افتاده بود و همان عطری را مصرف کرده بود که خاطره ی مادر تدی را در یاد او زنده می کرد.در مراسم عروسی تدی با دیدن خانم تامپسون لبخند رضایت بر لبانش نشست.پیش رفت و مؤدبانه دست او را گرفت.بوسه اس بر پشت آن زد و آهسته در گوش خانم معلم خود مطلبی را گفت که خانم تامپسون در حالی کهاشک در چشمانش جمع شده بود،آهسته پاسخ داد:تو کاملا د اشتباهی.تدی این تو بودی که به من آموختی می توانم مهم و تأثیر گذار باشم.در آن زمان من اصلا نمی دانستم چطور باید به دانش آموزان درس بیاموزم تا اینکه باتو آشنا شدم.من برای تو و همسرت آرزوی موفقیت و زندگی خوبی می کنم.

    نـــظـــر یـــادتـــــون نـــره!!!!!!!!



    [ یکشنبه 91/3/7 ] [ 1:34 عصر ] [ ♥رعنــــــــا ♥ ]

    نظر

    تست روان شناسی(زیگموند فروید)

    این یک تست روان شناسی است که توسط زیگموند فروید طراحی شده.

    فرض کنید در خانه هستید و 5 اتفاق زیر همزمان پیش بیاید.

     

    1-تلفن زنگ میزنه

    2-بچه تان گریه می کنه

    3-یکی داره در خونه رو می زنه و صداتون می کنه

    4-لباس هارو بیرون روی طناب پهن کرده اید و بارون بگیره

    5-شیر آب رو تو آشپزخونه باز گذاشتید و آب داره سرریز میشه

    خب حالا با این وضعیت شما به ترتیب کدوم کارها رو انجام می دید؟؟(یعنی از شماره ی 1 تا 5 رو با چه اولویتی انجام می دید؟؟)

     

     

    زیگموند فروید

    فروید،یکی از بارزترین شخصیت های علمی قرن20است.او در 6ماه مه1856به دنیا آمد و در 23 سپتامبر 1939از دنیا رفت.او اطریشی بود و از بنیانگذاران دانشکده ی روان شناسی بیشترین شهرت فروید مربوط به کارهای او در زمینه ی روان شناسی،تمایلات جنسی،رؤیاها و ضمیر ناخودآگاه است.او به عنوان پدر علم روان تحلیل گری شناخته می شود.

     

     

    هر یک از 5 مورد بالا نشون دهنده ی یکی از جنبه های زندگی شماست.

    1-زنگ تلفن نشونه شغل و کار شماست.

    2-گریه ی بچه نشون دهنده ی خونواده ست.

    3-زنگ در خونه نشون دهنده ی دوستان

    4-لباسها نشون دهنده ی پول هستن.

    5-سر رفتن آب نشون دهنده ی میل جنسی هستش...



    [ شنبه 91/3/6 ] [ 1:41 عصر ] [ ♥رعنــــــــا ♥ ]

    نظر

    اشعار عشقولانه!!!

    ای به زیر پوستم پنهان شده،همچون خون در پوستم جوشان شدهگل تقدیم شما

    گیسویم را از نوازش سوخته،گونه هام از هرم خواهش سوختهگل تقدیم شما

    آه...ای بیگانه با پیراهنم،آشنای سبزه زاران تنمگل تقدیم شما

    ای تشنج های لذت در تنم،ای خطوط پیکرت پیراهنم...گل تقدیم شما

    آه...می خواهم که بشمافم ز هم،شادی ام یکدم بیالاید به غم...گل تقدیم شما



    [ جمعه 91/3/5 ] [ 6:12 عصر ] [ ♥رعنــــــــا ♥ ]

    نظر

    اعترافات احمقانه!!

    +اعتراف می کنم بچه که بودم یه بار با آجر زدم تو سر یکی از بچه های اقوام تا ببینم دور سرش از اون ستاره ها و پرنده ها می چرخه یا نه!!!تازه هی چندبارم پشت سرهم این کارو کردم.چون هرچی می زدم اتفاقی نمی افتاد!!!

    +اعتراف می کنم چند روز پیش دختر خالم گوشیشو خونمون جا گذاشته بود،بهش اس ام اس دادم گوشیتو جا گذاشتی!!!

    +اعتراف می کنم چند روز پیش تو حیاط خونه سیگار می کشیدم که صدای باز شدن در حیاط اومد منم هول شدم و سیگارو روی گوشیم خاموش کردم و بدترش این که بلافاصله گوشیو پرت کردم تو باغچه و سیگار خاموش موند تو دستم!!!

    +اعتراف می کنم معلم دوم دبستانم می گفت:املاهارو خودتون بنویسید که با دوربین مخفیا می بینم کی به حرفام گوش نمی ده.از اون روز کار من شده بود گشتن سوراخ سمبه های خونه و سؤالای مشکوک از مامان بابام:امروز کی اومد؟کی رفت؟به کدوم وسیله ها دست زد؟بیشترم به دریچه ی کولر شک داشتم!!!

    +اعتراف می کنم وقتی داداشم دو ماهش بود،رفتم خندون تو آشپزخونه مامانم گفت:«نارنگی تو خوردی؟»گفتم آره تازه به آرشم دادم!!بیچاره مامانم بدو بدو رفت و نارنگی رو از حلقش کشید بیرون!!!

    +اعتراف می کنم کلاس اول دبستان که بودم تحت تأثیر این حرفا که نباید به غریبه آدرس خونتون رو بدید،روز اول به راننده ی سرویس آدرس اشتباهی دادم و از یه مسیر الکی تا خونه پیاده اومدم و تازه فرداش وقتی که سرویس دنبالم نیومد تازه شاهکارم واسه خونواده معلوم شد!!!

    +اعتراف می کنم چند ماه پیش تو شرکت بودم سرکارام یهو مدیر عامل از تو اتاق خودش گفت:امیــــــــر جووووووون....بلند گفتم جانم؟...گفت:خیلی می خوامت!....گفتم منم همین طور!....گفت پیش ما نمیـــــای؟؟؟؟....گفتم چرا!...حتما......از پشت میزم بلند شدم برم تو اتاقش ....به در اتاق که رسیدم دیدم داره با دوستش امیر تلفنی حرف می زنه!!! و من از شدت ضایعگی دیوارو گاز گرفتم!!!

     

    نظز یادتووووووون.........................نــــــــــــــــــــــــــره!!!



    [ چهارشنبه 91/3/3 ] [ 3:42 عصر ] [ ♥رعنــــــــا ♥ ]

    نظر

    تعبیر خواب هر روز ماه

    منقول است از حضرت امام صادق(ع)که:

    خواب دیدن در اول ماه:باطل است.

    دوم و سوم:برعکس بود.

    چهارم و پنجم:به تأخیر افتد.

    ششم و هفتم و هشتم و نهم:آنچه را بیند راست بود.

    دهم و یازدهم و دوازدهم:به تأخیر افتد.

    سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم:باطل باشد.

    شانزدهم و هفدهم:به تأخیر افتد.

    هجدهم و نوزدهم:درست باشد.

    بیستم و بیست و یکم:دروغ بود.

    بیست ودوم و بیست و سوم:فرح و شادی باشد.

    بیست و چهارم و بیست و پنجم:برعکس باشد.

    بیست و ششم و بیست و هفتم:برعکس باشد.

    بیست و هشتم و بیست و نهم:درست باشد.

    سی ام:راست است.

     

     



    [ دوشنبه 91/3/1 ] [ 8:55 عصر ] [ ♥رعنــــــــا ♥ ]

    نظر