اعترافات احمقانه!!
+اعتراف می کنم بچه که بودم یه بار با آجر زدم تو سر یکی از بچه های اقوام تا ببینم دور سرش از اون ستاره ها و پرنده ها می چرخه یا نه!!!تازه هی چندبارم پشت سرهم این کارو کردم.چون هرچی می زدم اتفاقی نمی افتاد!!!
+اعتراف می کنم چند روز پیش دختر خالم گوشیشو خونمون جا گذاشته بود،بهش اس ام اس دادم گوشیتو جا گذاشتی!!!
+اعتراف می کنم چند روز پیش تو حیاط خونه سیگار می کشیدم که صدای باز شدن در حیاط اومد منم هول شدم و سیگارو روی گوشیم خاموش کردم و بدترش این که بلافاصله گوشیو پرت کردم تو باغچه و سیگار خاموش موند تو دستم!!!
+اعتراف می کنم معلم دوم دبستانم می گفت:املاهارو خودتون بنویسید که با دوربین مخفیا می بینم کی به حرفام گوش نمی ده.از اون روز کار من شده بود گشتن سوراخ سمبه های خونه و سؤالای مشکوک از مامان بابام:امروز کی اومد؟کی رفت؟به کدوم وسیله ها دست زد؟بیشترم به دریچه ی کولر شک داشتم!!!
+اعتراف می کنم وقتی داداشم دو ماهش بود،رفتم خندون تو آشپزخونه مامانم گفت:«نارنگی تو خوردی؟»گفتم آره تازه به آرشم دادم!!بیچاره مامانم بدو بدو رفت و نارنگی رو از حلقش کشید بیرون!!!
+اعتراف می کنم کلاس اول دبستان که بودم تحت تأثیر این حرفا که نباید به غریبه آدرس خونتون رو بدید،روز اول به راننده ی سرویس آدرس اشتباهی دادم و از یه مسیر الکی تا خونه پیاده اومدم و تازه فرداش وقتی که سرویس دنبالم نیومد تازه شاهکارم واسه خونواده معلوم شد!!!
+اعتراف می کنم چند ماه پیش تو شرکت بودم سرکارام یهو مدیر عامل از تو اتاق خودش گفت:امیــــــــر جووووووون....بلند گفتم جانم؟...گفت:خیلی می خوامت!....گفتم منم همین طور!....گفت پیش ما نمیـــــای؟؟؟؟....گفتم چرا!...حتما......از پشت میزم بلند شدم برم تو اتاقش ....به در اتاق که رسیدم دیدم داره با دوستش امیر تلفنی حرف می زنه!!! و من از شدت ضایعگی دیوارو گاز گرفتم!!!
نظز یادتووووووون.........................نــــــــــــــــــــــــــره!!!
[ چهارشنبه 91/3/3 ] [ 3:42 عصر ] [ ♥رعنــــــــا ♥ ]