شعر هفت سین
خانمی با همسرش گفت این چنین:
کای وجودت مایه ی فخر زمین!
ای که هستی همسری بس ایده آل!
خواهشی دارم مکن قال و مقال!
هفت سین تازه ای خواهم ز تو
غیر خرج عید و غیر از رخت نو
سین یک سیاره ای نامش پراید
تا برانم مثل برق و مثل باد
سین دوم سینه ریزی پر نگین
تا پرد هوش از سر عمه شهین!
سین سوم یک سفر سوی فرنگ
دیدن نا دیده های رنگ رنگ
سین چارم ساعتی شیک و قشنگ
تا که گویم هست سوغات فرنگ!
سین پنجم سمع دستورات من!
تا ببالم من به خود در انجمن!
...
آنگاه آن بانو کمی اندیشه کرد
رندی و دوز و کلک را پیشه کرد!
گفت با ناز و کرشمه آن عیال!
من دو سین کم دارم ای نیکو خصال!
...
گفت شویش:من کنون یاری کنم
با عیال خویش همکاری کنم!
سین ششم سنگ قبری بهر من!
تا زمن عبرت بگیرد مرد و زن
سین هفتم سوره ی الحمد خوان...
بعد مرگم بهر شوی بی زبان!!
[ شنبه 91/2/30 ] [ 9:21 عصر ] [ ♥رعنــــــــا ♥ ]