سفارش تبلیغ
صبا ویژن

جاوا اسکریپت

جاوا اسکریپت


  • انجمن
  • کد ماوس

    
  • انجمن
  • خاطره ای در دستشویی پارک - ★رنگـــین کمـــون★
    سفارش تبلیغ
    صبا ویژن

    خاطره ای در دستشویی پارک

    رفتم توی دستشویی پارک،تا توی دستشویی نشستم،از دستشویی کناری صدایی شنیدم که گفت:

    سلام،حالت خوبه؟

    من اصلا عادت ندارم که توی دستشویی هر کی رو که پیدا کردمشروع کنم به حرف زدن باهاش،اما نمی دونم اون روز چم شده بود که پاسخ واقعا خجالت آوری دادم:

    حالم خیلی خیلی توپه!!!

    بعدش اون آقاهه پرسید:

    خوب چه خبر؟چی کاری می خوای بکنی؟

    با خودم گفتم:این دیگه چه سوالی بود؟اون موقع فکرم عجیب ریخت به هم،برای همین گفتم:

    اه منم مث خودت فقط داشتم از این جا رد می شدم....

    وقتی سوال بعدی شو شنیدم،دیدم که اوضاع داره یه جورایی ناجور میشه،به هر ترفندی بود خواستم سریع قضیه رو تموم کنم!

    من می تونم بیام طرفای تو؟

    آره سوال یه کمی برام سنگین بود،با خودم فک کردم که اگه که مودب باشم و با حفظ احترام صحبتمون رو تموم کنم مناسب تره،بخاطر همین بهش گفتم:

    نه،الان یه کم سرم شلوغه!

    یک دفعه صدای عصبی فردی رو شنیدم که گفت:

    ببین،من بعدا باهات تماس می گیرم یه احمقی از دستشویی بغلی همش داره به سول های من جواب می ده!!

     



    [ شنبه 91/2/30 ] [ 9:11 عصر ] [ ♥رعنــــــــا ♥ ]

    نظر