*شعر طنز درس ریاضی*
باز هم خواب ریاضی دیده ام
خواب خط های موازی دیده ام
خواب دیدم می خوانم ایگرگ ز گوند
خنجر دیفرانسیل هم گشته کند
از سر هر جایگشتی می پرم
دامن هر اتحادی می درم
دست و پای بازه هارا بسته ام
از کمند منحنی ها رسته ام
شیب هر خط را به تندی می دوم
گوش هر ایگرگ و شیء را می جوم
گاه در زندان قدر مطلقم
گاه اسیر زلف و حد مشتقم
گاه خط را موازی می کنم
با توان ها نقطه بازی می کنم
لشگری تمرین دارم بی شمار
تیمی از فرمول دارم در کنار
ناگهان دیدم توابع مرده اند
پاره خط و نقطه ها پژمرده اند
کاروان جذرها کوچیده است
استخوان کسر ها پوسیده است
از لگ و بسط و نپر آثار نیست
ردپایی از خط و بردار نیست
هیچ کس را زین مصیبت غم نبود
صفر صفرم هم دگر مبهم نبود
آری آری خواب افسون میکند
عقده را از سینه بیرون میکند
مردم از ایکس و ایگرگ داد داد
روزهای بی ریاضی یاد باد!!!
[ جمعه 91/2/29 ] [ 5:34 عصر ] [ ♥رعنــــــــا ♥ ]