طمع(داستان آموزنده از شیوانا)
مردی از ارتفاع پنج متری روی زمین می پرید و هیچ اتفاقی برای او نمی افتاد. او هرگاه می
خواست از ارتفاع به سمت پایین بپرد نگاهش را به سوی آسمان می کرد و از کاینات می
خواست تا او را سالم به زمین برساند و از هر نوع آسیب و صدمه حفظ کنند. اتفاقا هم همیشه
چنین می شد و هیچ بلایی بر سر او نمی آمد. روزی این مرد به ارتفاع پنج و نیم متری رفت و
سرش را به سوی آسمان بالا برد و از کاینات خواست تا مثل همیشه او را سالم به زمین
برساند، اما این باور محکم زمین خورد و پایش شکست. او آرزده خاطر نزد شیوانا رفت و از او
پرسید: «کاینات هیچ وقت جواب رد به خواسته من نمی داد. من سالها بود که از ارتفاع پنج
متری می پریدم و هیچ اتفاقی برایم نمی افتاد. چرا این بار فقط به خاطر نیم متر اضافه ارتفاع
پایم شکست؟ چرا کاینات مرا حفظ نکرد؟
شیوانا تبسمی کرد و گفت: «اتفاقا این دفعه هم کاینات به نفع تو عمل کرد! کاینات چون می
دانست که تو بعد از پنج و نیم عدد شش و هفت را انتخاب می کنی، قبل از این که خودت با
این زیاده خواهی بی معنا گردنت را بشکنی، پای تو را شکست تا دست از این بازی برداری و
روی زمین قرار گیری.
[ پنج شنبه 91/3/18 ] [ 9:39 عصر ] [ ♥رعنــــــــا ♥ ]