عیب کوجولوی عروس
عیب کوچولوی عروس
جوانی می خواست زن بگیرد به پیرزنی سفارش کرد تا برای او دختری پیدا کند. پیرزن به جستجو پرداخت، دختری را پیدا کرد و به جوان معرفی کرد وگفت این دختر از هر جهت سعادت شما را در زندگی فراهم خواهد کرد.
جوان گفت: شنیده ام قد او کوتاه است
پیرزن گفت:اتفاقا این صفت بسیار خوبی است، زیرا لباس های خانم ارزان تر تمام می شود
جوان گفت: شنیده ام زبانش هم لکنت دارد
پیرزن گفت: این هم دیگر نعمتی است زیرا می دانید که عیب بزرگ زن ها پر حرفی است اما این دختر چون لکنت زبان دارد پر حرفی نمی کند و سرت را به درد نمی آورد
جوان گفت: خانم همسایه گفته است که چشمش هم معیوب است
پیرزن گفت: درست است ، این هم یکی از خوشبختی هاست که کسی مزاحم آسایش شما نمی شود و به او طمع نمی برد
جوان گفت: شنیده ام پایش هم می لنگد و این عیب بزرگی است
پیرزن گفت: شما تجربه ندارید، نمی دانید که این صفت ، باعث می شود که خانمتان کمتر از خانه بیرون برود و علاوه بر سالم ماندن، هر روز هم از خیابان گردی ، خرج برایت نمی تراشد
جوان گفت: این همه به کنار، ولی شنیده ام که عقل درستی هم ندارد
پیرزن گفت: ای وای، شما مرد ها چقدر بهانه گیر هستید، پس یعنی می خواستی عروس به این نازنینی، این یک عیب کوچک را هم نداشته باشد.
احمد شاملو
[ دوشنبه 91/3/29 ] [ 9:18 عصر ] [ ♥رعنــــــــا ♥ ]
عکس های جالب و خنده دار!
[ دوشنبه 91/3/29 ] [ 9:13 عصر ] [ ♥رعنــــــــا ♥ ]
ماجرای طنز دودیوانه!
هوشنگ فوراً به داخل استخر پرید و خود را در کف استخر به فرهاد رساند و او را از آب بیرون کشید.
وقتى دکتر آسایشگاه از این اقدام قهرمانانه هوشنگ آگاه شد، تصمیم گرفت که او را از آسایشگاه مرخص کند.
هوشنگ را صدا زد و به او گفت: من یک خبر خوب و یک خبر بد برایت دارم. خبر خوب این است که مى توانى از آسایشگاه بیرون بروى، زیرا با پریدن در استخر و نجات دادن جان یک بیمار دیگر، قابلیت عقلانى خود را براى واکنش نشان دادن به بحرانها نشان دادى و من به این نتیجه رسیدم که این عمل تو نشانه وجود اراده و تصمیم در توست.
این که بیمارى که تو از غرق شدن نجاتش دادى بلافاصله بعد از این که از استخر بیرون آمد خود را با کمر بند حولة حمامش دار زده است و متاسفانه وقتى که ما خبر شدیم او مرده بود.
هوشنگ که به دقت به صحبتهاى دکتر گوش مى کرد گفت: او خودش را دار نزد. من آویزونش کردم تا خشک بشه...
.....................
حالا من کى مى تونم برم خونهمون ؟
[ دوشنبه 91/3/29 ] [ 9:9 عصر ] [ ♥رعنــــــــا ♥ ]
طنز دانشجویی(مطلب طنز)
سرگرمی(مطالب طنز)-طی یک نظرسنجی از یک دانشجوی ورودی جدید و یک دانشجوی ترم آخری خواسته شد که با دیدن هر کدام از کلمات زیر ذهنیت و تصور خود را در مورد آن کلمه در یک جمله کوتاه بنویسند.
جمله اول مربوط به دانشجوی ورودی جدید و جمله دوم مربوط به دانشجوی ترم آخری…
رییس دانشگاه
1)مردی فرهیخته و خوشتیپ
2)به دلیل اینکه در طی این چهار پنج سال یک بار هم ایشونو نتونستم ببینم، هیچ ذهنیتی ندارم
یک وعده غذای سلف
1)بیفستراگانوف با سس کچاپ با نوشیدنی خنک
2)چلو لاستیک به همراه افزودنی های غیر مجاز
کارت دانشجویی
1)کارت شناسایی و هویت دانشجو
2)تنها استفاده از این کارت گرفتن فیلم از ویدئو کلوب است
خوابگاه
1)محل استراحت و سرشار از شادی و نشاط
2)مکانی برای همزیستی مسالمت آمیز با سوسک و موش
شب امتحان
1)شبی برای دوره کردن درسی که در طول ترم خوانده شده است
2)شبی که تا صبح باید مثل خر درس خوند
جزوه خوش خط دخترها
1)بمیرم از هیچ دختری جزوه نمیگیرم، من عادت دارم فقط جزوه خودمو بخونم
2)طلای کاغذی
تقلب
1)یک روش غیر اصولی و ناجوانمردانه برای نتیجه گرفتن در امتحان
2)تنها روش اصولی و مبتنی بر عقل برای نتیجه گرفتن در امتحان
مشروط شدن
1)عمراٌ، من تو دبیرستان معدل کمتر از 18 نداشتم
2)نمک تحصیل در دانشگاه
وام دانشجویی
1)کمک هزینه برای دانشجو
2)مثل مهریه میمونه کی داده کی گرفته
ازدواج دانشجویی
1)حرفش رو نزن من قصد ادامه تحصیل دارم
2)کو؟ کجاس؟کسی رو سراغ داری برام؟
حراست
1)ارگانی برای حفاظت از دانشجو از گزند خطرات
2) ارگانی برای حفاطت از دانشگاه از گزند دانشجویان
دانشجو
1)فردی که به دنبال علم آموزی و تولید علم است
2)ها ایی دانشجو که وگفتی یعنی چه؟؟؟!!!!
[ دوشنبه 91/3/29 ] [ 9:7 عصر ] [ ♥رعنــــــــا ♥ ]