سفارش تبلیغ
صبا ویژن

جاوا اسکریپت

جاوا اسکریپت


  • انجمن
  • کد ماوس

    
  • انجمن
  • شهریور 92 - ★رنگـــین کمـــون★
    سفارش تبلیغ
    صبا ویژن

    خوابگاه دخترا و پسرا شب قبل از امتحان

    شب - خوابگاه پسران

    (در اتاقی دو پسر به نام های «مهدی» و «آرمان» دراز کشیده اند. مهدی در حال نصب برنامه روی لپ تاپ و آرمان مشغول نوشتن مطالبی روی چند برگه است. در همین حال، واحدی شان، «میثاق» در حالی که به موبایلش ور می رود وارد اتاق می شود)
    میثاق: مهدی... شایعه شده فردا صبح امتحان داریم.

    مهدی: نه! راسته. امتحان پایان ترمه.


    میثاق: اوخ اوخ! من اصلاً خبر نداشتم. چقدر زود امتحانا شروع شد.

     

    مهدی: آره... منم یه چند دقیقه پیش فهمیدم. حالا چیه مگه؟! نگرانی؟ مگه تو کلاستون دختر ندارید؟!


    میثاق: من و نگرانی؟ عمراً!! (به آرمان اشاره می کند) وای وای نیگاش کن! چه خرخونیه این آقا آرمان! ببین از روی جزوه های زیر قابلمه چه نُتی بر می داره!!

     

    آرمان: تو هم یه چیزی میگیا! این برگه های تقلبه که 10 دقیقه ی پیش شروع به نوشتنش کردم. دخترای کلاس ما که مثل دخترای شما پایه نیستن. اگه کسی بهت نرسوند، باید یه قوت قلب داشته باشی یا نه؟ کار از محکم کاری...


    مهدی: (همچنان که در لپ تاپش سیر می کند) آرمان جون... اگه واست زحمتی نیست چند تا برگه واسه منم بنویس. دستت درست!


    (در همین حال، صدای فریاد و هیاهویی از واحد مجاور بلند می شود. پسری به نام «رضا» با خوشحالی وسط اتاق می پرد)


    میثاق: چت شده؟ رو زمین بند نیستی!

    رضا: استقلال همین الان دومیشم خورد!!!

    مهدی: اصلا حواسم نبود.توپ تانک فشفشه استقلالی آبکشه!!!


    و تمام ساکنین آن واحد، برای دیدن ادامه ی مسابقه به اتاق مجاور می شتابند. چراغ ها روشن می مانند.



    شب - خوابگاه دختران

    (دختر «شبنم» نامی با چند کتاب در دستش وارد واحد دوستش «لاله» می شود و او را در حال گریه می بیند.)


    شبنم: ِ وا!... خاک برسرم! چرا داری مثل ابر بهار گریه می کنی؟!

     

    لاله: خدا منو می کشت این روزو نمی دیدم. (همچنان به گریه ی خود ادامه می دهد.)


    شبنم: بگو ببینم چی شده؟

     

    لاله: چی می خواستی بشه؟ امروز نتیجه ی امتحان <آناتومی!!!> رو زدن تو بُرد. منی که از 6 ماه قبلش کتابامو خورده بودم، منی که به امید 20 سر جلسه ی امتحان نشسته بودم، دیدم نمره ام شده 19!!!!!! ( بر شدت گریه افزوده می شود)


    شبنم: (او را در آغوش می کشد) عزیزم... گریه نکن. می فهممت. درد بزرگیه! (بغض شبنم نیز می ترکد) بهتره دیگه غصه نخوری و خودتو برای امتحان فردا آماده کنی. درس سخت و حجیمیه. می دونی که؟

    لاله: (اشک هایش را آرام آرام پاک می کند) آره. می دونم! اما من اونقدر سر ماجرای امروز دلم خون بود و فقط تونستم 8 دور بخونم! می فهمی شبنم؟ فقط 8 دور... (دوباره صدای گریه اش بلند می شود) حالا چه جوری سرمو جلوی نازی و دوستاش بلند کنم؟!!


    شبنم: عزیزم... دیگه گریه نکن. من و شهره هم فقط 7 - 8 دور تونستیم بخونیم! ببین! از بس گریه کردی ریمل چشمای قشنگ پاک شد! گریه نکن دیگه. فکر کردن به این مسائل که می دونم سخته، فایده ای نداره و مشکلی رو حل نمی کنه.

     

    لاله: نمی دونم. چرا چند روزیه که مثل قدیم دلم به درس نمیره. مثلاً امروز صبح، ساعت 5/7 بیدار شدم. باورت میشه؟!

     

    (در همین حال، صدای جیغ و شیون از واحد مجاور به گوش می رسد. استرس عظیمی وجودِ شبنم و لاله را در بر می گیرد!دختری به نام «فرشته» با اضطراب وارد اتاق می شود.)


    شبنم: چی شده فرشته؟!

     

    فرشته: (با دلهره) کمک کنید... نازی داشت واسه بیستمین بار کتابشو می خوند که یه دفعه از حال رفت!

     

    شبنم: لابد به خودش خیلی سخت گرفته.

     

    فرشته: خب، منم 19 بار خوندم. این طوری نشدم! زود باشید، ببریمش دکتر.
    (و تمام ساکنین آن واحد، سراسیمه برای یاری «نازی» از اتاق خارج می شوند. چراغ ها خاموش می شود.)

    منبع:binahayatbealave1.persianblog.ir



    [ شنبه 92/6/2 ] [ 4:23 عصر ] [ ♥رعنــــــــا ♥ ]

    نظر

    امان از دست ایرانی ها(طنز)

    امان از دست ایرانی‌ها

    سه نفر آمریکایی و سه نفر ایرانی با همدیگر برای شرکت در یک کنفرانس می رفتند. در ایستگاه قطار سه آمریکایی هر کدام یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که ایرانی ها سه نفرشان یک بلیط خریده اند. یکی از آمریکایی ها گفت: چطور است که شما سه نفری با یک بلیط مسافرت می کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهیم.

    همه سوار قطار شدند. آمریکایی ها روی صندلی های تعیین شده نشستند، اما ایرانی ها سه نفری رفتند توی یک توالت و در را روی خودشان قفل کردند. بعد، مامور کنترل قطار آمد و بلیط ها را کنترل کرد. بعد، در توالت را زد و گفت: بلیط، لطفا! بعد، در توالت باز شد و از لای در یک بلیط آمد بیرون، مامور قطار آن بلیط را نگاه کرد و به راهش ادامه داد. آمریکایی ها که این را دیدند، به این نتیجه رسیدند که چقدر ابتکار هوشمندانه ای بوده است.

    بعد از کنفرانس آمریکایی ها تصمیم گرفتند در بازگشت همان کار ایرانی ها را انجام دهند تا از این طریق مقداری پول هم برای خودشان پس انداز کنند. وقتی به ایستگاه رسیدند، سه نفر آمریکایی یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که آن سه ایرانی هیچ بلیطی نخریدند. یکی از آمریکایی ها پرسید: چطور می خواهید بدون بلیط سفر کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهم.

    سه آمریکایی و سه ایرانی سوار قطار شدند، سه آمریکایی رفتند توی یک توالت و سه ایرانی هم رفتند توی توالت بغلی آمریکایی ها و قطار حرکت کرد. چند لحظه بعد از حرکت قطار یکی از ایرانی ها از توالت بیرون آمد و رفت جلوی توالت آمریکایی ها و گفت: بلیط ، لطفا!!!



    [ شنبه 92/6/2 ] [ 4:16 عصر ] [ ♥رعنــــــــا ♥ ]

    نظر

    آرزوهایی که به آنها نرسیده ایم!(طنز)

    مطالب خنده دار, شوهر خاله, چشم شور

    یادمه بچه گی هام شوهر خاله ام همیشه می گفت: تو یه چیزی میشی ... تو یه چیزی میشی ... واقعا سق سیاهی داشت و چشم شوری که بعد از این همه سال هیچی نشدم ... همه ما آرزوهایی داشته ایم یا داریم که به آنها نرسیده ایم یا هرگز نخواهیم رسید.

    بعضی وقت ها از بس که اوضاع بر وفق مراد نیست، خودمان را با چیزهایی پیش پا افتاده مقایسه می کنیم و ناراحتیم که چرا حداقل مثل آنها نشدیم. مثلا می گوییم قبض برق هم نشدیم، چند نفر از ما بترسن ... نمونه هایی از این دست را بخوانید...

     

    - ویرگول هم نشدیم هر کی بهمون رسید مکث کنه!

    - قره قوروتم نشدیم دهن همه رو آب بندازیم!

    - موبایل هم نشدیم، روزی هزار بار نگامون کنی!

    - پایان نامه هم نشدیم ازمون دفاع کنن!

    - آهنگ هم نشدیم، دو نفر بهمون گوش کنن!

    - مانیتور هم نشدیم ازمون چشم برندارن!

    - کلاه هم نشدیم حداقل باعث سرگرمی ملّت باشیم!

    - ته دیگ هم نشدیم که واسطه رسیدن بهمون کلی صبر و سعی و تلاش کنن!

    - خودکار هم نشدیم که علم و دانش به دست خودمون نوشته بشه!

    - کیبورد هم نشدیم ملّت به بهانه تایپ یه دستی به سر و کله مون بکشن!

    - صندلی هم نشدیم چهار نفر بهمون تکیه کنن!

    - مدیر بانک هم نشدیم بریم کانادا خونه 2 میلیاردی بخریم هدیه بدیم به دخترمون!

    - آبدارچی بانک هم نشدیم 1 میلیارد بزنیم به جیب!

    - بزم نشدیم یه علفی چیزی به دهنمون شیرین بیاد!

    - آفساید که خوبه یه خطای ساده هم نشدیم قدِ یه کارت زرد ازمون حساب ببرن... اه

    - بیل گیتس هم نشدیم که 500 دلار در ثانیه درآمدمون باشه

    - لواشکم نشدیم که یکی برامون ضعف کنه...

    - فرزند آخرم نشدیم که هر چی خواستیم مامان بابامون برامون بخرن!

    - فرزند آخر هم نشدیم که با داداش بزرگمون بریم بیرون دور بزنیم و حالشو ببریم!

    - به استاد میگم استاد شما که 9 دادی حالا این یه نمره هم بده دیگهههههههههه، یه نگاه عاقل اندر دیوانه کرد، دست گذاشته رو دوشم میگه برو درس بخون! استادم نشدیم شخصیت کسی رو خرد کنیم!

    - مامور راهنمایی رانندگی هم نشدیم موقع امتحان گرفتن از زنا کلی بخندیم!

    - زمبه هم نشدیم حداقل سگارو نگرانمون باشه...

    - تام و جری هم نشدیم زندگی مون سرتاسر هیجان باشه

    - نون هم نشدیم یکی از روی زمین ورداره بوسمون کنه

    - نوزادم نشدیم یکی بغلمون کنه

    - شریعتی هم نشدیم هر چی جملات قصاره نسبت بدن به ما

    - ای کی یو سان هم نشدیم آب دهن بمالیم کف کلمون، همه چی حل شه!

    - چاقو هم نشدیم تا حداقل اینجوری بتونیم تو دل کسی بریم

    - قاصدک هم نشدیم، پیام رسان و سنگ صبور عشاق شیم

    - عینک آفتابی هم نشدیم دنیا رو از دید بقیه ببینیم

    - فلش مموری هم نشدیم حافظه مون زیاد باشه

    - گوشواره هم نشدیم آویزون ملت شیم

    - معادله هم نشدیم، کلی آدم دنبال این باشن که بهمنمون و حداقل دو نفر درکمون کنن

    - کتابم نشدیم حداقل دوست مهربان بشیم

    - ماکسیما در افغانستان حدود 6 میلیون تومانه، افغانی هم نشدیم بتونیم ماکسیما بخریم!

    - مارک آنتونی هم نشدیم جنیفر لوپز رو طلاق بدیم

    - ای خدا ... بامزی هم نشدیم بچه ها عکسمون رو بچسبونن روی کتاب و دفترشون

    - مگس تسه تسه هم نشدیم ملت رو بخوابونیم

    - توپ فوتبالم نشدیم 22 نفر به خاطرمون خودکشی کنن

    - بوم نقاشی هم نشدیم یکی بیاد رومون 4 تا درخت و 2 تا دونه پرنده بکشه، قیمتی بشیم واسه خریدن مون سر و دست بشکونن

    - گلدونم نشدیم یکی یه گل بهمون بده

    - کبری هم نشدیم تصمیم هامون رو تو کتاب ها بنویسن

    - کوزت هم نشدیم آخرش خوشبخت شیم

    - دریاچه ارومیه هم نشدیم دورمون حلقه انسانی تشکیل بدن



    [ شنبه 92/6/2 ] [ 4:12 عصر ] [ ♥رعنــــــــا ♥ ]

    نظر

    آدم از وسط نصف بشه ولی ضایع نشه!(طنز)

    تبلیغات, مطالب طنز, خوش تیپ, مطالب خنده دار

    یه روز تو پیاده رو داشتم می رفتم ، از دور دیدم یک کارت پخش کن خیلی با کلاس ، کارت های رنگی قشنگی دستشه ولی این کارت ها رو به هر کسی نمیده ! به خانم ها که اصلاً نمی داد و تحویلشون نمی گرفت ،

    در مورد اقایون هم خیلی گزینشی رفتار می کرد و معلوم بود فقط به کسانی کارت میداد که مشخصات خاصی از نظر خودش داشته باشند ، احساس کردم فکر میکنه هر کسی لیاقت داشتن این تبلیغات تمام رنگی خیلی خوشگل و گرون قیمت رو نداره ، لابد فقط به ادم های با کلاس و شیک پوش و با شخصیت میده ! بدجوری کنجکاو بودم بدونم اون کارت ها چین !! با خودم گفتم یعنی نظر این کارت پخش کن خوش تیپ و با کلاس راجع به من چیه ؟! منو تائید می کنه ؟!

    کفش هامو با پشت شلوارم پاک کردم تا مختصر گرد و خاکی که روش نشسته بود پاک بشه و برق بزنه ! شکمو دادم تو و در عین حال سعی کردم خودم رو جوری نشون بدم که انگار واسم مهم نیست ! دل تو دلم نبود ! یعنی به من هم از این کاغذهای خوشگل میده ؟! همین طور که سعی می کردم با بی تفاوتی از کنارش رد بشم با لبخندی بهم نگاه کرد و یک کاغذ رنگی طرفم گرفت و گفت : اقای محترم ! بفرمایید !

    قند تو دلم اب شد ! با لبخندی ظاهری و با حالتی که نشون بدم اصلا برام مهم نیست بهش گفتم : می گیرمش ولی الان وقت خوندنش رو ندارم ! چند قدم اونورتر پیچیدم توی قنادی و اون قدر هول بودم که داشتم با سر می رفتم توی کیک ! وایستادم و با ذوق تمام به کاغذ نگاه کردم ، فکر می کنید رو کاغذ چی نوشته بود ؟؟

    .

    .

    .

    .

    .

    .

    .

    .

    .

    .

    .


    دیگر نگران طاسی سر خود نباشید ! پیوند مو با جدیدترین متد روز اروپا و امریکا !! 



    [ شنبه 92/6/2 ] [ 4:10 عصر ] [ ♥رعنــــــــا ♥ ]

    نظر

    دختر چیست!

    دختر چیست!

    دختر:موجودی است که:

    وقتی تعجب میکند میگوید واااااااااا!

    وقتی خوشحال است میگوید بمیری الهییییییی!

    وقتی غمگین است آه میکشد

    وقتی میترسد جیییییییغ بنفش میکشد

    وقتی بدش می آید میگوید ایشششش .

    وقتی خوشش می آید میگوید ووییییی.

    همه عناصر ذکور گیتی در عشق او واله و سرگردانند .

    از سوسک اصولا نمیترسد بلکه چندشش میشود!

    واقعا موجودی ناشناختست...



    [ شنبه 92/6/2 ] [ 4:8 عصر ] [ ♥رعنــــــــا ♥ ]

    نظر